روز بعد ساعت 5 بیداش زدند  ورفتیم داخل سلف صبحانه که پنیر خرما بود روخوردیم وجلوی انبار ایستادیم که جیره مون رو تحویل بگیریم  حدود 700/800 نفر از همه ی استان ها اومده بودند  بالاخره ...نوبت ما رسید و یک ساک ابی که داخلش  لباس و لباس زیر و پوتین وواکس بود بعد باید لباس هارو با هم تعویض میکردیم تا لباس اندازه مون رو پیدا کنیم بعد شش روز مرخصی دادند بهمون ابته تا ساعت پنج همونجا استادیم تا نوبت مون شد وخروج کردیم هوا ابری بود و گاهی بارون میزد 

جلوی  پادکان پراز تاکسی ها ون ها بود با یه ون رفتیم ترمینال و بلیط گرفتیم 

روی صندلی های ترمینال سرباز های کچل با کوله های آبی دیده میشد ساعت 5/30

بود و حرکت اتوبوس ماهم ساعت10 بود خلاصه راه افتادیم و ساعت 6 صبح رسیدم خونه .

نظرات شما عزیزان:

نام :

آدرس ایمیل:

وب سایت/بلاگ :

متن پیام:

نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: